خدایا نمی دانم تقدیر است یا سرنوشت
او نمی ماند
خدایا بالهایم که به رسم امانت گرفتی
می خواهمشان
در بودن بوی عمارت متروکه ی پیرزن همسایه است
خفه شدم!
خدایا اغوشت را برایم بازکن
می خواهم بیایم
این تقدیر هر انسان نیست اما برای من تقدیر در نماندن است
خدایا وقتی رفتم دلت را پس می دهم
در زمین رسم است دلبری
اما دل برده را باز نمیگردانند
من در توبه ام
دلت را می گذارم
خدایا انسان بودن سخت است!
اگر رفتم بگو دلت بهانه ام را نگیرد
ماندن خیال است
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:منزل خودته
برچسبها: